داستان فیلم در مورد گروهی از افراد مختلف می باشد که طی یک حادثه در یکی از معادن خارج از شهر گیر می افتند، دقیقا در شبی که ماه خون کامل شده است و موجودی افسانه ای برای شکار بیرون آمده است ...

در پس زمینه یک پرونده دختر گم شده، روح های گمشده در سراسر لس آنجلس به دنبال معنا و رستگاری می گردند و بر یکدیگر تأثیر می گذارند ...

داستان فیلم درباره گروهی است که عملیاتی موفقیت آمیز را اجرا می کنند اما تبهکاری انتقامجو به دنبال آنها می رود و ...

"مالز مورگان" سارق جواهراتی میباشد که دست به سرقت بزرگی می زند و یک الماس بزرگ را سرقت می کند.بعد از دو سال که از زندان آزاد می شود متوجه می شود در جائی که دو سال قبل الماس را مخفی کرده اداره پلیس ساخته شده است و ...

جی نویسنده و مکس گوینده ورزشی زن از بدو تولد با هم دوست بودند. جی سردبیرش سامانتا را به مکس معرفی می‌کند و آن‌ها این کار را انجام می‌دهند. مکس از جی می‌خواهد تا قبل از عروسی، سم را اغوا کند تا او را امتحان کند.

«کارگاه جان هابز» (واشینگتن) پس از دستگیری یک قاتل زنجیره ای (کوئتاس) و نظارت بر اعدام او، متوجه می شود روش جنایات او هم چنان اعمال می شود. «هابز» بر حسب تصادف درگیر پرونده ی یک پلیس که سی سال پیش خودکشی کرده می شود و از طریق دختر او و کتاب هایی که می یابد، پی می برد که فرشته ای سقوط کرده و در جسم انسان ها حلول می کند.

جان لی (چو یان فت) که از طرف کسی قصد کشتن پلیسی را دارد، او را دنبال میکند و در نهایت پیدایش میکند، اما موقع کشتن او پشیمان میشود و متوجه میشود که آن پلیس را نباید به قتل برساند...

"کریستوفر والکن" رئیس سابق مافیا توسط چهار نوجوان که تلاش می کنند برای آدم ربایی دیگری پول تهیه کنند، ربوده می شود. اما وقتی مشخص می شود گروه نمی توانند کارها را درست پیش ببرند، همه چیز به هم می ریزد ...

“لورنزو”، “مایکل” (Brad Pitt)، “جان” و “تامی” چهار دوست نوجوان ساکن محله ی “هلز کیچن” نیویورک که به طور اتفاقی باعث آسیب دیدن یک پیرمرد شده اند، به دارالتأدیب فرستاده می شوند. نگهبانان دارالتأدیب، از جمله “شان نوکز” آنان را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار می دهند. 13 سال بعد آن ها فرصتی پیدا می کنند تا از این نگهبانان انتقام بگیرند و …

«گیل رنارد» (دنیرو) فروشنده ای است که در زندگی شخصی و حرفه ای خود شکست خورده. او کشته مرده بیس بال است و تمام وقتش را صرف دنبال کردن بازیکن مورد علاقه خود، «بابی ریبرن» می کند. «بابی» فصل ورزشی بدی را آغاز می کند و تمامی افتخارات به بازیکن دیگری به نام «پریمو» که در همان تیم بازی می کند، نسبت داده می شود. «گیل» هم برای درست کردن اوضاع، «پریمو» را می کشد.